۲ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

missing you

 

; Dear Farzaneh 

     I have a lot of things I can't say. 

So I write my words on my heart to tell you all when I come to see you. 

I don't know... 

Maybe all my words are summed up in the words "I miss you" 

<I love you 3

 

 

  • ۶
    • نادِشیکو ~°
    • چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۰۲

    جنگل

       در حالی که کتاب در دست دارم در میام صنوبر ها و افراهای سرسبز و بلند قامت قدم میگذارم. با اینکه تنها هستم احساس تنهایی نمی کنم؛ زیرا آقای آفتاب، خانم باد و چشمه زمردی را همراهم دارم.

       آقای آفتاب بسیار گرم و درخشان است. خانم باد مانند دختر جوان و زیبایی می ماند که لباس های توری بلندی پوشیده است. او نمی تواند یک جا ساکن باشد،. بلکه در میان درخت های زیبا میچرخد و دست مهربانی بر سر آنها می کشد. چشمهٔ زمردی مانند یک شاهدخت می‌ماند، پاک و جاری. او طوری می درخشد که گویی سرایر از زمرد است. البته که سبز نیست!!

       وقتی در جنگل قدم میگذارم خانم باد هوای تازه با خود میاورد و من با هر دم احساس شعف و مسرت می کنم. نور آقای آفتاب هم از لابه لای برگ درختان روی پوستم می نشیند و با شنیدن صدای چشمه می توانم معنای زندگی را درک کنم. 

       زمانی که شاخهٔ درختی زیر پایم می شکند کتابم را ورق میزنم و می خوانم : « طبیعت زیبا آدمی را به سکوت و تنهایی دعوت میکند.»

                                                                                  دیالوگ : شارلوت برونته

     

    + این شما و این انشای من برای مدرسه *-*

  • ۷
  • نظرات [ ۳ ]
    • نادِشیکو ~°
    • يكشنبه ۳ ارديبهشت ۰۲
    موضوعات