۳ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

چندین لبخند 1401

سیلاااام 

اول از همه تشکر میکنم از کالیستا و میزوکی که وی را دعوت کردند3> خب من خیلی اهل مقدمه نیستم پس مینویسم تا جایی که اتفاق های خوب امسالم تمام بشوند.

 

  1. شروع کردن کلاس طراحی 
  2. آشنا شدن با bryska و آهنگاش
  3. تمام کتابایی که خوندم 
  4. فیلم هایی که دیدم * بخصوص cruel summer *
  5. وبلاگ زدن و آشنا شدن / دوست شدن با شما عزیزان 

  • ۵
  • نظرات [ ۳ ]
    • نادِشیکو ~°
    • جمعه ۲۶ اسفند ۰۱

    عشقِ شهریار

     

         میدونین من وقتی شعر جدیدی را می‌خوانم درمورد معنی و داستان نهفته درونش هم تحقیق میکنم. بغضی وقت ها واقعا داستان هایی که این شعر در خود مخفی کرده داستان یک زندگی است * یا چطور بگم انگار شاعر زندگی خودش را در چند بیت شعر چپانده است *. یکی از این داستان ها که نظرم را به خودش جلب کرد داستان شعر ‌/غزل ‌" بمان و دگران " بود.

         * این داستان را درواقعا هوشنگ طیار از دوستان و شاگردان استاد شهریار گفتند *

         وقتی شهریار برای خواندن درس پزشکی به تهران میرود، همراه مادرش در خیابان ناصر خسرو و کوچه مروی یک ساختمان اجاره میکند. شهریار پس از مدتی متوجه میشود عاشق شده اشت. آن هم عاشق دختر صاحبخانه. مادر استاد با مادر دختر صحبت میکنند و نامزدی میان این دو صورت میگیرد. همچنین قرار میشود وقتی شهریار دورهٔ انترنتی را به اتمام رساند و مدرک دکترای پزشکی اش را گرفت عروسی کنند.

         شهریار مدتی به خارج از تهران میرود برای به اتمام رساندن این دوره اما وقتی برمیگردد متوجه میشو پدر دختر، او را به یک سرهنگ داده است! شهریار که بسیار ناراحت میشود دچار ییماری روحی شده و حتی مدتی هم بستری میشود. البته لازم به ذکر است که بسیار از غزل های زیبای استاد درواقع در همین برحه از زمان سروده شده اند.

         بهجت آباد تهران قبلا تفرجگاه بوده و مثل الان ساختمان سازی نشده بوده است. اما جالب است بدونید این محل جایی بوده است که شهریار معمولا برای تفریح با دختر به آنجا میرفته است. یک روز که سیزده بدر هم بوده است شهریار برای زنده کردن خاطرات اش به این محل میرود و بیند مه دختر هم با شوهر و بچه اش به آنجا آمده و در همین زمان شهریار این غزل را سروده است :

    یار و همسر نگرفتم که گرو که سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم 

     نکته ای هم که در آخر باید به آن اشاره کنم این است بر خلاف شایعات این دختر از فامیل های شهریار نبوده و بلکه عزیزه خانم همسر شون از فامیل هایشان هم بودند. 

     

    از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران 

    رقتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران 

    ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی 

    تو بمان و دگران وای بحال دگران 

         

  • ۵
  • نظرات [ ۱ ]
    • نادِشیکو ~°
    • چهارشنبه ۲۴ اسفند ۰۱

    Today

         میدونین بعضیا هستند که با وجود اینکه حتی یک دفعه تو عمرم ندیدمشون و حتی هیچوقت هم قرار نیست ببینشون دلتنگشون میشم. بعضی وقتها حتی میشینم گریه میکنم و با خودم میگم اگه الان بودند چی میشد؟ اصلا باهم رابطه خوبی داشتیم؟

         امروز از اون روزهایی هست که به یاد یکی از این افراد هستم شاید چون امروز روزیه دوباره در آن دنیا متولد شده؟ 

         چند وقت یکی از دبیر ها مون میگفت یک خانمی که بازیگر بوده یک روز وقتی کارشون تموم شده بوده با همه خداحافظی میکنه بجز یک نفر چون با خودش فکر میکرده فردا میبیندش اما همون شب به این خانوم میگن اون آقا فوت شده و ایشون هم از اون روز وقتی کارش میشه با همه خداحافظی میکنه. چون میگه شاید دیگه فردایی نباشه.. 

     

         خب این باعث شد به این فکر کنم که اصن کسی فکرشو میکرده کسایی که اول پست گفتم برن؟ نمیدونم... شاید چون میگن مرگ مال همسایه است..؟ 

    * اینم نمیدونم الان دیگه چطور متنمو ادامه بدم * 

         ولی واقعا بیایید با هم خوب باشیم شاید دیگه فردایی نباشه... 

    خب حالا بعدش ناراحت و پشیمون نمیشید؟ 

    و عااا یک چیزی... من معتقدم که ما هم تو قلبمون مثل موبایل بلک لیست داریم. شاید حتی بلک لیست موبایل از تنفری که در قلبمون ریشه میزنه کپی برداری شده. 

     

    پ. ن: یکجورایی دنبال بهانه برای نوشتن بودم

     

  • ۴
  • نظرات [ ۴ ]
    • نادِشیکو ~°
    • جمعه ۵ اسفند ۰۱
    موضوعات