میدونین من وقتی شعر جدیدی را میخوانم درمورد معنی و داستان نهفته درونش هم تحقیق میکنم. بغضی وقت ها واقعا داستان هایی که این شعر در خود مخفی کرده داستان یک زندگی است * یا چطور بگم انگار شاعر زندگی خودش را در چند بیت شعر چپانده است *. یکی از این داستان ها که نظرم را به خودش جلب کرد داستان شعر /غزل " بمان و دگران " بود.
* این داستان را درواقعا هوشنگ طیار از دوستان و شاگردان استاد شهریار گفتند *
وقتی شهریار برای خواندن درس پزشکی به تهران میرود، همراه مادرش در خیابان ناصر خسرو و کوچه مروی یک ساختمان اجاره میکند. شهریار پس از مدتی متوجه میشود عاشق شده اشت. آن هم عاشق دختر صاحبخانه. مادر استاد با مادر دختر صحبت میکنند و نامزدی میان این دو صورت میگیرد. همچنین قرار میشود وقتی شهریار دورهٔ انترنتی را به اتمام رساند و مدرک دکترای پزشکی اش را گرفت عروسی کنند.
شهریار مدتی به خارج از تهران میرود برای به اتمام رساندن این دوره اما وقتی برمیگردد متوجه میشو پدر دختر، او را به یک سرهنگ داده است! شهریار که بسیار ناراحت میشود دچار ییماری روحی شده و حتی مدتی هم بستری میشود. البته لازم به ذکر است که بسیار از غزل های زیبای استاد درواقع در همین برحه از زمان سروده شده اند.
بهجت آباد تهران قبلا تفرجگاه بوده و مثل الان ساختمان سازی نشده بوده است. اما جالب است بدونید این محل جایی بوده است که شهریار معمولا برای تفریح با دختر به آنجا میرفته است. یک روز که سیزده بدر هم بوده است شهریار برای زنده کردن خاطرات اش به این محل میرود و بیند مه دختر هم با شوهر و بچه اش به آنجا آمده و در همین زمان شهریار این غزل را سروده است :
یار و همسر نگرفتم که گرو که سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
نکته ای هم که در آخر باید به آن اشاره کنم این است بر خلاف شایعات این دختر از فامیل های شهریار نبوده و بلکه عزیزه خانم همسر شون از فامیل هایشان هم بودند.
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رقتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای بحال دگران