جلد اول گریشا رو به اتمام میرسونم، نفس عمیقی میکشم و به بیرون خیره میشم.
به آسمون آبی، درختایی که یواش یواش برای خواب اماده میشن، ماشین ها و همینطور پرنده ها.
فکر میکنم دیگه کاری ندارم که انجامش بدم، اما یکدفعه چیزی به من هشدار میدهد...!
تقتق، سلام!
امیدوارم حالتون ستارهای باشه:>
مدت هاست که بیان مثل قبل نیست، همه خیلی بزرگ شدن و پر از مشغله، دیگه کمتر ستاره ها روشن میشن و من نمیدونم از این ۳۴ نفری که اینجان، هنوز بیان رو چک میکنن . بخاطر همین داشتم به گردگیری بیان فکر میکردم، نمیدونم چند نفر از شما شرایطش رو دارید که بازهم اینجا بنویسید، ولی من اینجا میمونم، تاجایی که بتونم (احساس این فیلما بهم دیت داد که یکی سردسته میشه میرن شورش*خنده*) پس تلاشم رو میکنم تا له اینجا کمک کنم.
چند روز پیش این به دلایل فنی برداشته شد پست باعث شد که ایده یک چالش به ذهنم رسید، پس
از همین تریبون شمارو به ° ده برگ از ماه ° دعوت میکنم =))
ماجرا از این قراره که شما ده روز، اول روزمره نویسی میکنید(اما! با قوانینی که میگم!)
بعد هم به پرسش روز پاسخ میدید.